اشعار عاشقانه

من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس

بند بند وجودم همه در حسرت یک پروازند

من به پرواز نمی اندیشم به تو می اندیشم

که تو زیباتر از اندیشه یک پروازی



عاشقانه ترین نگاهم را روی قایقی از باد نشاندم

و سوی تو فرستادم

چون به ساحل نگاهت رسید تو چشمانت را بستی

و....

قایقم غرق شد....


من صبورم اما...

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تورا به غم غربت چشمان خودم می بندم

من صبورم اما...

چقدر با همه عاشقیم محزونم

و به یاد همه خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده زغم مغمومم

من صبورم اما...

بی دلیل از قفس کهنه شب می ترسم

بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم

من صبورم اما...